طلبه شهید اکبردهقانی پوده
پنجشنبه, ۱۷ مهر ۱۳۹۳، ۰۱:۵۲ ب.ظ
بسم الله الرحمن الرحیم

سلام بر شما ای شهیدان، ای جان برکف نهادههای در خون تپیده! دیده بگشایید و نیک بنگرید سیمای رسول خاتم، محمد(صلی الله علیه و آله) را که وجه خداست. نظاره کنید بر چهرة درخشان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) که آرزو میکردید. کاش روزی هزار مرتبه من مردمی تا که بینمی رویش و نظر افکنید به عظمت فاطمة زهرا(سلام الله علیها) که مظهر جلال و جمال احدیت است. دیده بیندازید و امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را ببینید؛ همان که برای زیارت مرقد مطهرش جان می دادید، اینک خود او را بنگرید که در انتظار شما دقیقه شماری میکند.
خاطرات
در جبهه روزی به ایشان گفتیم: اکبر شما که طلبه هستی بهتر است در تبلیغات پادگان بمانی و برا ی هماهنگی برنامههای فرهنگی فعالیت کنی. ایشان در جواب گفتند: هدف من از آمدن به جبهه ادامة راه برادرم میباشد، چون شهید اصغر در وصیتنامة خود نوشته بود: «من از برادرانم میخواهم که اسلحة مرا زمین نگذارند» و من که از شهادت و کشته شدن هراسی ندارم، این تکلیف است که به وصیت برادرم عمل کنم. «همرزم شهید» «شربت گوارا» در مدتی که ما سفر حج رفته بودیم، خالهاش برای اکبر شربتی درست کرد که بعد از نوشیدن آن گفته بود: «خیلی گوارا بود ولی فکر نمیکنم که گواراتر از شربت شهادت باشد». «پدر شهید» «عنایات قافله سالار عشق» در تعطیلات تابستان سال 1362 به جبهة جنوب رفت و به عنوان نیروی تبلیغی و رزمی وارد منطقه شد. قبل از رفتنش به علت خون دماغ شدید و حساسیتاش به گرما، به او گفتم: شما که خون دماغ میشوی و ضعف داری و توان گرمای شدید خوزستان را نداری. او گفت: «از معجزات و امدادهای غیبی آنجا برایتان مینویسم که بدانید معجزات و عنایات و امدادهای حضرت مهدی -عجل الله تعالی فرجه- همه جا شامل حال رزمندگان اسلام خواهد بود». «مادر شهید
http://www.jelveisar.ir

سلام بر شما ای شهیدان، ای جان برکف نهادههای در خون تپیده! دیده بگشایید و نیک بنگرید سیمای رسول خاتم، محمد(صلی الله علیه و آله) را که وجه خداست. نظاره کنید بر چهرة درخشان امیرمؤمنان علی(علیه السلام) که آرزو میکردید. کاش روزی هزار مرتبه من مردمی تا که بینمی رویش و نظر افکنید به عظمت فاطمة زهرا(سلام الله علیها) که مظهر جلال و جمال احدیت است. دیده بیندازید و امام حسن و امام حسین(علیهما السلام) را ببینید؛ همان که برای زیارت مرقد مطهرش جان می دادید، اینک خود او را بنگرید که در انتظار شما دقیقه شماری میکند.
زندگینامه
سالها قبل در دومین روز از بهار سال 1345 در روستای «پوده» از توابع شهرضا کودکی چشم به جهان گشود تا بعدها رسالتی سنگین را بر دوش خود کشد و گواهی باشد بر خط پیامبران و شاهدی از خلافت انسان بر روی زمین. آری، شهید عزیزی که اینک از او سخن می گوییم، ثمره یک زندگی پاک و خانوادهای پر از صفا و عشق به ولایت است. شهید اکبر دهقانی تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش به پایان رساند. سپس دروس راهنمایی را همزمان با اوج انقلاب اسلامی علیه رژیم ستم شاهی، تا اتمام سال دوم ادامه داد. بعد از اتمام این دوره با بینشی عمیق و نگرشی توحیدی، راه سعادت ابدی را در پیش گرفت. او به دنبال حقیقت علم که همان خداشناسی بود، میگشت تا اینکه عنایت حضرت دوست شامل حال او شد و عاشقانه قدم در وادی معرفت و مکتب امام صادق(علیهالسلام) در مدرسه علمیه صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه) شهرضا نهاد. سپس جهت ادامه تحصیل به شهر مقدس قم رفت و اتمام مقطع حوزوی مشغول تحصیل و تهذیب نفس شد. میدان نبرد، میدان عشق است و شور، میدان زیارت حسین(علیه السلام)، میدان مردانگیها و جلوهگری عشاق، چرا که تنها عاشقان حق هستند که به هنگام نواختن شیپور جنگ، همه هستی خود را در راه معشوق فدا میکنند. با شروع جنگ تحمیلی، مرغ جان اکبر بیقرار شد وروح مشتاقش آوای وصال سر داد. او همراه با خیل مشتاقان حرم حسینی راهی کربلای ایران شد و سرانجام در 29/7/1362 در مریوان (منطقه عملیاتی والفجر 4) به آرزوی دیرینه خویش رسید و شهادت را عاشقانه در آغوش کشید. قبر مطهرش در گلزار شهدای پوده برای همیشه زیارتگاه عاشقان و دارالشفای آزادگان خواهد بود. «روحش شاد و راهش پر رهرو بادخاطرات
در جبهه روزی به ایشان گفتیم: اکبر شما که طلبه هستی بهتر است در تبلیغات پادگان بمانی و برا ی هماهنگی برنامههای فرهنگی فعالیت کنی. ایشان در جواب گفتند: هدف من از آمدن به جبهه ادامة راه برادرم میباشد، چون شهید اصغر در وصیتنامة خود نوشته بود: «من از برادرانم میخواهم که اسلحة مرا زمین نگذارند» و من که از شهادت و کشته شدن هراسی ندارم، این تکلیف است که به وصیت برادرم عمل کنم. «همرزم شهید» «شربت گوارا» در مدتی که ما سفر حج رفته بودیم، خالهاش برای اکبر شربتی درست کرد که بعد از نوشیدن آن گفته بود: «خیلی گوارا بود ولی فکر نمیکنم که گواراتر از شربت شهادت باشد». «پدر شهید» «عنایات قافله سالار عشق» در تعطیلات تابستان سال 1362 به جبهة جنوب رفت و به عنوان نیروی تبلیغی و رزمی وارد منطقه شد. قبل از رفتنش به علت خون دماغ شدید و حساسیتاش به گرما، به او گفتم: شما که خون دماغ میشوی و ضعف داری و توان گرمای شدید خوزستان را نداری. او گفت: «از معجزات و امدادهای غیبی آنجا برایتان مینویسم که بدانید معجزات و عنایات و امدادهای حضرت مهدی -عجل الله تعالی فرجه- همه جا شامل حال رزمندگان اسلام خواهد بود». «مادر شهید
http://www.jelveisar.ir
- ۹۳/۰۷/۱۷